محل تبلیغات شما
قصه گوی هر شب من، این جا و این هر لحظه هزاران بار، تو را می خواهد، تو را از میان قلعه هایی که ساختی، تو را از قلب دختری در چنگ دیو، تو را از میان کدوی قلقله زن و از میان تمام آدمک های کوچک قصه ها، می خواند، قصه گوی هر شب من، پشتی قرمزی که بدان تکیه می دادی، هنوز گوشه ی اتاق هست، رو پشتی توری که روی آن نقش دو اسب و یک عروس و داماد بود و من از آن به دختر پادشاه قصه هایت می رسیدم، هنوز نقش تکیه هایت را به خود گرفته است، آخر از آخرین باری که بدان تکیه دادی، پس

* قصه گوی هر شب من *

* دلم یک خواب کودکانه می خواهد*

* ما آدم های دهکده ی جهانی *

قصه ,تو ,میان ,گوی ,تکیه ,شب ,تو را ,قصه گوی ,از میان ,را از ,گوی هر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها